درباره

به سنگر مجازی عاشقان شهادت خوش آمدید
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





مهدویت امام زمان (عج)حدیث موضوعی
روزشمار فاطمیه ذکر روزهای هفته

کد ِکج شدَنِ تَصآویر

کداهنگ برای وبلاگ

مهدویت امام زمان (عج) اوقات شرعی مهدویت امام زمان (عج) مهدویت امام زمان (عج) مهدویت امام زمان (عج) وصیت شهدا وصیت شهدا مهدویت امام زمان (عج) مهدویت امام زمان (عج)
کارنامه عملیات ها
جنگ دفاع مقدس
ســـلام

نظرات

 

سـلام بر آنهایی که از همـــه چیز گذشتند

تا ما به هر چه میخواهیم برسیم

سـلام بر آنهایی که قامت راست کردند

تا قــامت ما خم نشـود

سـلام بر آنهایی که به نفس افتادند

تا ما از نفس نیافتیم

سـلام بر آنهایی کـه رفتند تـا مـا بمـــانیم

سـلام بر مــردان خــــدا

سـلام بر شهدا ...!

 




برچسب ها :

شـــھدا

همیشه  آنلایـــــن هستند

کافیہ  دلت رو

 بـروزرسانی کنے

اون موقع میبینے

کہ در تك تك لحظات

در ڪنارت بودند و هستند

   و  خواهندبود..

 

 




برچسب ها :

یادمان باشد

در همین ڪوچہ ے ما ،

مادرے هست ڪہ عشقش را داد تا تو عاشق بشوے ،

نگذاریم ڪہ تنها بشود...

ڪاش ما ڪارے ڪنیم ڪہ دلش خون نشود...

 




برچسب ها :

از دنیا که بگذریم ...

از همان ... دلبستگی هایمان ...

همان خودِ خودمان !

از همه ی اینها که گذشتیم ...

تازه می شویم لایق ...

لایق شهادت ...

شهید کسی ست ...

که جز خدا ... دیگر کسی را ...

نمی بیند ...

و ما کسانی هستیم ...

که جز خود !

کسی را نبینیم ...

همه ی اینها ...

حرف های تکراریست ... بارها نوشته ام !

بارها در جاهای مختلف خوانده ایم ...!

چقدر در گوشمان اینها را که نگفته اند !

خسته شده ام از این همه تکرار !

 

تکرارحرف هایی که باید عمل شوند

ولی جایشان میشود ، همان پشتِ گوش !
.
و من چقدر محتاجم ...

 

محتاج یک نگاه ...

محتاج یک تلنگر ناب ...
 

محتاج یک عشق واقعی ...

عشق به حضرت عشق ...

خدایا از این تکرار  ها به تو پناه می برم

عاشق خدا شویم

 

 الهی هربت الیک

 

 

 




برچسب ها :

دلم ......!!

التماس دعا می خواهد.....

از همان التماس دعاهایی که آدمیزاد

یک وقت هایی دلش را به"دریا" می زند!!!!

وبه خلق الله رو می اندازد

که برایش دعا کنند.....! امروزازهمه التماس دعا دارم

از آنهایی که از ته جانت لا به لای بعضی ها

با چه""زوری"" بالا می آید....!

آنوقت با همه ی وجود دلت را به

"زمزمه ی خدایا"

گفتن خلق الله خوش میکنی!!

که اگر صدای تو به عرش نرسید!

لااقل یکی از همین خلق الله صدایش آنقدر

رسا است که عرشیان وفرشیان از

""خدایا گفتنش""

خدایا بگویند!!!

.....التماس دعایت......

وقتی می گویم برایم دعا کن یعنی کم آورده ام!!!

یعنی دیگر.......!

کاری از دست خودم برای خودم

بر نمی آید...!!!

التماس دعا.....

 

 




برچسب ها :

آن شب از کوچه ‏ها کسی می رفت‏

کوله بارش پر از شهادت بود

دست مادر ، دوباره یک قرآن‏

و نگاهش اسیرغربت بود

آن شب از کوچه ‏های بارانی‏

کاروان‏های عشق می رفتند

باز هم غرق عود و آیینه‏،

میهمان‏های عشق می رفتند

صبح فردا، میان هر تابوت‏

دشتی از یاس و لاله می روید

آه! مادر هنوزمنتظر است

دشت را سینه خیز می بوید

 

 

 

 




برچسب ها :

اینجوریاس

نظرات

 

 

 

 

 

 

 

 

یه نوجوونی با تغییر در شناسنامش

با هزار فیلم و کلک

خودشو می رسونه به جبهه و خط مقدم

شب عملیات

فرمانده گفت این بچه رو بگین همین جا بمونه

این قدش اندازه اسلحه هم نیست

بیاد اونجا کار دستمون میده

بمونه همین جا و نگهبانی بده از چادرا

حالا این بچه

با ذوق و شوق بسیار زیاد

داشته آماده میشده

که بهش میگن تو باید بمونی

انگار آسمون روی سرش خراب میشه

شروع میکنه به التماس و در خواست و گریه و زاری

که من با هزرا درد سر و سختس تا اینجا اومدم که عملیات شرکت کنم

حالا میگین نمیشه بیای

هر چی گریه می کنه میگن نمیشه

باید همین جا بمونی

دستوره

اینم دلش میشکنه

میره وضو میگیره میره تو چادر

فرمانده که این صحنه رو می بینه

دلش می سوزه و میگه این دلش شکسته

الان میره نماز میخونه و ما رو نفرین می کنه

 

 

برامون دردسر میشه

امشب

و موفق نمیشیم

برین بگید بیاد

میرن توی چادر دنبالش

میبینن آقا گرفته خوابیده !!؟؟

بیدارش میکنن میگن مگه تو وضو نگرفته که نماز بخونی

میگه چرا

میگن پس چرا خوابیدی ؟؟؟

میگه می خوام حاشو بگیرم !!!؟

میگن حال کیو

میگه حال خدا رو

اون منو تا اینجا اورده و نمیذاره برم

منم وضو می گیرم و نماز نمی خونم

همه می خندن

و میگن بیا

فرمانده اجازه داده که تو هم بیای

اینم با خوشحالی میاد بیرون

و داد میزنه

سلامتیه خدای مهربان صلوات

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منبــــــــع:سایت معبری به سمت خدا

 

http://maabar.loxblog.com




برچسب ها :

وصیت نامه

نظرات

وصیت نامه ی شهید سید علی نبـــــــــوی

 

خدایان از پدر و مادر و زن و فرزند خویش دست شسته و

به حکم وظیفه شرعی خویش که همان شرکت در جبهه نبرد

علیه دشمنان قرآن است،عمل نمودم

و عاجزانه از تو می خواهم پس از شهادتم به آنها(خانواده)

در تحمّل مصائب و سختیها صبر و شکیبایی عطا فرمایی

و آنان را به راه راست هدایت کنی و سعادت دنیا و آخرت را نصیبشان گردانی...

 

 در پایان از پدر،مادر،همسر،برادر و اهل خانواده ام

و همچنین پدر خانم (حاج آقا صالحی)و مادر خانم و خانواده آنان

که در حق اینجانب بسیار لطف داشته و متحمل زحمات زیاد شده اند

و در این شرایط قادر نیستم دِین خود را به آنها ادا کنم،

عذر خواهی و طلب حلالیت می کنم و می گویم: اجرشان با خدا.

به همسر و فرزندانم توصیه می کنم که صبر و تقوا پیشه خود سازند

و همیشه در هر حال خدا را ناظر بر اعمال خود بدانند...

راهش پر رهرو باد...

 

 

 

از خدای منّان طلب میکنم

که همسـر شهید نبوی (حاج خانم معظّمه صالحی)

که معاون مدرسه ای که من توش درس میخونم هستن،

و آقا مصطفی و زینب خانم،فرزندان ایشان رو

در پناه خویش نگه داره و عمر بهشون عمر پربرکتی بده...

 

 




برچسب ها :

زندگی نامه ی شهید سید علی نبوی

 

در سال 1333 هـ .ش در روستای طولارود تالش

در خانواده سید رضی الدین نبوی کودکی به دنیا آمد.

پدرش که خود یک روحانی بود،

پس از اینکه اذان را در گوش راست و اقامه را در گوش چپ این کودک خواند

نام این کودک را «سیدعلی» نام نهاد.

سیدعلی در دامان پر مهر و مذهبی خانواده بالید

و رشد کرد و به مدرسه رفت.

پس از پشت سر گذاشتن مراحل اولیه تحصیل و اخذ مدرک دیپلم

در سال 1354 به خدمت سربازی رفت.

پس از اتمام خدمت در دانشسرای تربیت معلم پذیرفته شد

و به آموختن زبان انگلیسی مشغول گردید.

دوران تحصیلی سیدعلی با اوج مبارزات ملت ایران

علیه رژیم پهلوی مقارن شد و سیدعلی در این مبارزات داخل شد

و روحیه انقلابی پیدا کرد و در پیروزی انقلاب سهمی به خود گرفت.

پس از آغاز جنگ تحصیلی در اولین روزهای جنگ احساس وظیفه کرد

و برای دفاع از وطن در تاریخ هشتم مهر ماه سال 1359

به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام شد

و مدت شش ماه در منطقه مهران ودهلران از مناطق عملیاتی غرب کشور

در قسمت پدافند هوایی خدمت کرد

و پس از بازگشت از نبرد شش ماهه در سنگر دیگری

یعنی سنگر تعلیم و تربیت علیه جهل و بی سوادی به مبارزه مشغول شد

و در سال 1360 مسئول امور تربیتی آموزش و پرورش شهرستان تالش شد.

ایشان در تعلیم و تربیت دانش آموزان بسیار مصمم و کوشا بود

و در این راه از هیچ کوششی کوتاهی نمی کرد.

شهید نبوی بارها به جبهه اعزام شد

و آخرین بار در سال 1365 به مدت 9 ماه در جبهه بود

که در بیست و ششم دی ماه همان سال در منطقه عملیاتی شلمچه

بر اثر اصابت خمپاره به درجه رفیع شهادت نایل شد.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

 




برچسب ها :

ازخدا که پنهون نیست ازشما چه پنهون

ﺩﺭﻭﻍ ﭼﺮﺍ؟

ﺟﻮﺍنان قدیم ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﯾﮏ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻧﺪ !

.
مثـــلا :

ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺳﺎﮐﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﺴﺘﻨﺪ

ﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ

ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽ ﺑﺮﺩﻧﺪ

ﻭ ﺑﻪ ﺑﻬﺎﻧﻪٔ ﻣﺪﺭﺳﻪ، ﺟﯿﻢ ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪﻭ ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺟﺒﻬﻪ ....

ﻗﺒﻠﺶ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺗﻮﯼ ﺷﻨﺎﺳﻨﺎﻣﻪ

ﻭ ﺳﻦ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ....

ﺷﺐ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺍﺯ ﭼﺎﺩﺭ ﯾﺎ ﺍﺗﺎﻕ ﯾﺎ ﺳﻨﮕﺮ

ﻣﯽ ﺯﺩﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ

ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﺷﺐ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ...

بله ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯼ ﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﻋﺎﻟﻤﯽ ﺩﺍﺷﺖ ....

ﺷﻬـــــــــــــﺪﺍ !


ای بهترین یواشکی های دنیا


ﺷﻤﺎﮐﻪ ﺻﺪﺍﯾﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﯿﺮﺳﺪ !


ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﮕﻮﯾﯿﺪ ﺧﻠﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﮑﻨﺪ ...


"آخر دیگر ﺧﯿﻠﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ

 

ﻋﻮﺽ ﺷﺪﻩ ﺍﺳت.... گریه

 

 

 



برچسب ها :

↩ چنـدوقـت پیـش↪

⇜یکــی ازبیت المــال 3هزار میلیارد ناقابل

 

برداشتو رفت...!!!

 

و اون یکی 12 هزار میلیارد برداشتو رفت

 

و دیگه برنگشتن

 

یکی دیگه 94 هزار میلیارد ...⇝

 

◀امــّــــــا▶

☜30☞ سال پیـــش⇨

⚂پشـت میـدون میـــن⚅

∴چـند نفـر می خواستـــن∴

≈با جــونشــون معبـر باز کــنن≈

♕یکیشــــون♕

♜چنــد قـــدم کـه رفت♜

 

↻برگشـــــت↺

↹همــه فکــر کــردن⇆

♤تــرسیـــــــدهــ♤

☜اومد جلــو☞

♝پوتیــن هـاش رو داد و♝

⇤گفــــت⇥

∂تـــازه از تدارکـات گرفتــم∂


↞بیــت المـــالـــه ⇏

♛بــعد پــا برهنـــه رفـــت♛

♚و دیـــگه برنگشـــت .....♚

 

❥درود و رحمت خـدا بـر شهیـدان وطن

 

که بــا جـــان فشانے

باعــث آرامــــش امــروز مـــا شــــدند❥

♥روحشـــون شـــاد

 

یــادشــــون گـرامـے♥



♣شادیروحشون صلوات♣


اللّهُمَ صَلِّ علی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ

 

وَ عَجِّل فَرَجَهُم




برچسب ها :

گمان مدار که گفتم برو ، دل از تو بریدم

نفس شمرده زدم، همرهت پیاده دویدم

دلم به پیش تو ، جان در قفات ، دیده به قامت

خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم ...

 




برچسب ها :

 
 
 
ببخشید خانوم! کفشتون خونی شده!

زن متعجب و سریع نگاهی به کفشش انداخت؛

اما اثری از خون نبود.

یک لحظه فکر کرد حتماً این هم

نوع جدیدی از متلکهای مردها است.

هر روز که با لباسهای مد روز فشن تی وی،

و جدیدترین و محرکترین آرایش صورت

و مدل مو بیرون می آمد،

خیلیها شهوانی و خیره نگاهش میکردند

تا حالا همه جورش را شنیده بود، اما این یکی خیلی عجیب بود.

عجیبتر از آن، ظاهر مرد بود؛ که بیشتر ناراحتش میکرد.



- مردک ...! خجالت نمیکشی با این همه ریش و ...؟

! شما ....خودتون از همه بدترید،

اون وقت ادعاتون گوش عالمو کر میکنه.

تو اگه راست میگی...



مرد انتظار این برخورد را داشت؛

ولی حجب و حیایش در برخورد با نامحرمان،

کمی دست پاچه اش کرده بود.

اما موضوع خیلی مهم بود،

مهمتر از آن که باعث شود

مانند همیشه سرش را بیاندازد پایین

و غوطه ور در افکار خودش،

بی آنکه حتی حواسش را پرتِ دیگران کند،

به راه خودش برود و به راه خودش بیاندیشد.

عزمش را جزم کرد تا حرفش را کامل کند.

همانطور که زن داشت با عصبانیت به او فحش میداد،

آرام و متین گفت:

- بهترین جوونهای این مملکت،

وقتی داشتند جونشون رو فدا میکردند

که دشمن پاش به این خاک دراز نشه،

تو وصیتنامه هاشون مینوشتن:

حجابــــ ... .

فقط گفتم که بدونید کفشتون تا مچ رفته تو خونشون!!

زن هاج و واج داشت قامت مردی را نگاه میکرد

که چند لحظه پیش از کنارش گذشته بود؛

ولی حالا دیگر چیزی نمیگفت و غرقِ فکر بود.

 


 



برچسب ها :

یاعــلی

نظرات
 
 

خیلی کم پیش میاد مدافعان قبل از رفتن بچه شون رو در آغوش بگیرن.

این دل کندن در لحظه خداحافظی از هر لحظه ای سخت تره

 
 



برچسب ها :

بسم رب الشهداء و الصدیقین


بعد از شهادت محمد تا چند روز در اردوگاه فقط نوارهای مداحی

و مناجاتهای محمد را پخش می کردند.

بیشتر نوحه ها و مداحی محمد درمورد امام زمان (عج) بود.

خیلی ناراحت بودم تااینکه یک شب محمد را درخواب دیدم.

خوشحال بود و لباس فرم سپاه بر تنش بود.

چهره اش خیلی نورانی تر شده بود؛

یاد مداحی های او افتادم,پرسیدم:

محمد, این همه در دنیا از آقا خواندی, توانستی اورا ببینی?

محمد درحالی که می خندید گفت :

"من حتی آقا امام زمان عج رادر آغوش گرفتم."

شادی روح شهدا صلوات

 

 

 

 




برچسب ها :

گمنام....

نظرات

 

 

" اگر برای خداست، بگذار گمنام بمانم..... "

 




برچسب ها :

شهـــــدا

نظرات

شهدا هنوز پشت خاکریز منتظر لبیک اند...

 

بیدار شو رفیق من.... شهـــــدا  منتظرن..!!!

 

 

شهید سیدعلی نبوی




برچسب ها :

بعضـــے ها وقتــــے مـے رونــــد آن قَدر سبکبارنــــد

 

ڪه آدم بهشان غبطه مـے خورَد ...

 

دَر وصیــــت نامـــه اش نوشته بـــود :

 

" فقط هَفـــت تا نماز غفیله ام  قضا شده ؛

 

لطفـــــاً برایم بخوانیــــد! "

 

(شهید مسعود گنجی آبادی)

 

 

 




برچسب ها :

به یاد آنهایـــی که جز استخوانهایشـــان چیزی از جسمشان نمانـــده

اما عظمت و شکـــوه غیرت

و روحشان عالــــم را فرا گرفته....


باز هم همان جملـــه ...

♥شهـــدا شــــرمنده ایــــم♥

 

 




برچسب ها :

می خواست بره و بچه ها منتظرش بودن...

حس عجیبی داشت، انگار می دونست این دفعه برگشتنی نیست!

اضطراب داشت که چجوری با مادر خداحافظی کنه...

با خودش می گفت: «یعنی الان چی می خواد بگه، من که طاقت ندارم بشنوم...»

فکر می کرد الان قراره بشنوه که پسرم زود برگرد! من رو تنها نذار و زود به زود بهم زنگ بزن و...

بالاخره دلش رو زد به دریا و رفت جلو، دست مادر رو بوسید و از زیر قرآن ردش کرد...

منتظر شنیدن شد که یه دفعه مادر گفت:

خداحافظ پســـــرم، سلام من رو به حضرت زهـــــــرا(س) برسون....

 




برچسب ها :



نظرات

 

 



برچسب ها :

:(

نظرات

الهــی یا ربــی

به حق شهدایی که رفتن

و نخواستن حتی پلاکشون رو کسی ببینه،

در فرج آقامون تعجیل فرما و مارا بیامرز...

 

 



برچسب ها :

چقدر زیباست کہ چیزے از شهدا بخواهے

و

آنها براے برآوردنش از خدایمان خواهش کنند

حتے اگر همہ بگویند غیر ممکن است بشود

اما

دلت روشن است که پیش شهدا زانو زده اے

و

من مطمئنم کہ شهدا نزد خدا براے من پادرمیانے مےکنند

 

 



برچسب ها :

......

نظرات

ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺑﺮﻥ ﺧﻮﻧﺸﻮﻥ، ﻣﯽ ﺭﻓﺘﻨﺪ

ﺗﻌﺎﻭﻥ ﭘﻼﮎ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﻭ ﻭﺳﺎﯾﻞ ﺷﺨﺼﯿﺸﻮﻥ

ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ.

ﻣﯽ ﺩﻭﻧﯿﺪ ﺣﺪﻭﺩ ﺷﺶ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﮎ ﻫﻨﻮﺯ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯﻩ

ﺩﺍﺧﻞ ﺗﻌﺎﻭﻥ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻫﯿﭻ


ﭘﻼﮐﯽ ﺑﺮﻧﮕﺸﺘﻪ ﺗﺎ ﻭﺳﺎﯾﻠﺶ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﺪﻥ؟

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ .............

ﯾﻌﻨﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﮔمنام.
شادی روحشون صلوات

 

 

 



برچسب ها :

بــه چـه می انـدیشی رزمنده..!


بـه جـوانیت کـه بـه پای نسلی ریختـی کـه ارزش خـونت را نمی دانند..!؟


که سـاده فرامـوش کردند عهـد و پیمانـشان را..


که عکـست را می بـینند و عکـست عـمل مـیکنند..!

 

 



برچسب ها :



نظرات
آستین خالــــــی ات
 
نشـان از مــــــــــردانگی ات است
 
من با این دو دست ســـــالمم،
 
هنـــــــوز نتوانسته ام
 
یک قنــــوت این چنینی بخــــــوانم...

 

 

 



برچسب ها :

افسران - دلم اسمان می خواهد

 

شهــــــدا واسم دعــــــا کنیـــــــد

مــــن این دنیـــــــا رو نمیخــــــــــــــــــواااااااااااااااام

مــــن آسمــــــونو میخوام 




برچسب ها :



نظرات

 



برچسب ها :

 

افسران - من انگار نه انگار...

حق می شود انکار و من انگار نه انگار


منصور، سرِ دار و من انگار نه انگار


کشتند و دریدند شکمهای زنان را


سگ های میانمار و من انگار نه انگار


فریاد از این عصر تماشاگری مرگ


خورشید سرِ دار و من انگار نه انگار.

 



برچسب ها :



نظرات
افسران - آرامش و امنیت خیلی راحت بدست نمیاد ...
 
 
امنیت خیلی راحت به دست نمیــــــــــاد
 
 
 



برچسب ها :



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد